zamene aho

ساخت وبلاگ

 تلق تلوق تلق تلوق
می رسد این صدا به گوش
صدای رفتن قطار میان خنده و خروش

تلق تلوق تلق تلوق
صدای خنده قطار
پیچید میان کوپه ها
هم توی دشت و سبزه زار

به سوی مشهد می رویم 
سری به آنجا بزنیم
در حرم امام رضا
بوسه به درها بزنیم

ما به زیارت می رویم
تا به امام دعا کنیم
نگاه پر محبتی
به گنبد طلا کنیم

ای مار پیکرآهنی
قطار خوب و خوش صدا
اکنون به مشهدم ببر
سال دگر به کربلا    

zamene aho...
ما را در سایت zamene aho دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mina-azadbakht mina13 بازدید : 194 تاريخ : دوشنبه 23 دی 1392 ساعت: 19:46

 

 

 

 

 

سلام حضرت عشق...

 

 

این تابستان هم تمام شد و حرمت را ندیدم...

 

 

من ماندم و انتظار و انتظار...

 

 

کاش مرا هم می طلبیدی...

 

 

کاش...

 

 

کاش...

 

 

مثل همیشه از راه دور زیارتت می کنم...

 

 

حرم امام مهربانی ها...فقط یک سلام

 

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا... 

 
zamene aho...
ما را در سایت zamene aho دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mina-azadbakht mina13 بازدید : 227 تاريخ : دوشنبه 23 دی 1392 ساعت: 18:44

 یا امام رئوف… تو مادرت زهراست… پدرت علی… نسبت می رسد به نبی… ما تا هفت نسل شیعه بودنمان همه در تو خلاصه شده است یا ثامن الحجج… و دلمان هوای مدینه و گنبد سبز نبی را که می کند … نگاه می کنیم به ضریحت… هوای بقیع که میکنیم ضریحت را به آغوش می کشیم و بوسه می زنیم… هر چه عقده ماست بوسیدن بقیع… همینجا کنار ضریح تو خالی می کنیم… اینجا کنار تو یا فاطمه را بلند می گوییم و کسی نیست که زیارت عاشورای ما را پاره کند… آری…آقا… ما هوای کربلا که می کنیم… پاها را برهنه می کنیم، قلب ها را به دست می گیریم… چشم ها را می شوییم… و تنی خسته و درمانده می آییم کنج حرمت دو زانو می نشینیم … می نشینیم بر دو کنده زانو… تا حسین بار دیگر از ضریح تو باریمان قرآن بخواند… نگفتم که به سقاخانه که می رسیم… تمام کربلای ما می رود کنار لب تشنه علی اصغر و سینه کباب رباب … چه پنهان از شما آقا… هوای کربلا که می کنیم… میان صحن انقلاب… باید از حرم ابوالفضل گذشت تا به حرم حسین رسید… آری… بوی دست های بریده عباس را کنار آب خنک سقاخانه میتوان شنید… صدای گریه اصغر را… و صدای مویه العطش بی بی رقیه… کربلای ما را تو می دهی آقا… ما تا به حال هیچ غریبی را به این حبیبی ندیده ایم آقا… راستش را بخواهی… این جمله را پس می گیرم… ما اندازه حب شما نبوده ایم… و شما هزاران بار فراتر از محبوبی…

نه آنقدر سپیدیم که کبوتر باشیم… و نه به خود اجازه می دهیم در نومیدی و سیاهی بمانیم… وقتی نور رضا می تابد… وقتی آفتاب هر روز از رضا اذن دخول می گیرد و بر زمین خراسان بوسه می زند… وقتی رخصت برامدن خورشید به دستان توست… ما را هنوز امید هست… بیچاره آنهایی که چون تویی ندارند آقا… تمام هویت ما تویی امام رئوف… و ما بی رضا هویتی نداریم… جایی که اینقدر بی رضا تاریک است را با هیچ چراغی نمی توان روشن کرد… خورشید هم گاهی هوس می کند بپیچاند… اما مگر نه این است که آقا به واسطه شما حجت خداست که آفتاب بر می آید و غروب می کند… ماه بر می آید و غروب می کند… و ابرها در گردشند و رمین می چرخد… آسمان بر زمین نمی افتد و زمین رها نمی شود… جنبدنده ها از سر لطف توست که روزی می خورند آقا… سنگین است این عبارت که بگویم… بی تو همه ما از قبل و بعد مرده ایم… تو آب حیات مایی رضا…

 

zamene aho...
ما را در سایت zamene aho دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mina-azadbakht mina13 بازدید : 213 تاريخ : دوشنبه 23 دی 1392 ساعت: 18:30

                                                    مجبورشدم به هر كسى روبزنم

 


در محضرهرغریبه زانو بزنم

 


تحقیرشدم چونكه فراموشم شد

 


 یك سربه شماضامن آهوبزنم

 
zamene aho...
ما را در سایت zamene aho دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mina-azadbakht mina13 بازدید : 188 تاريخ : دوشنبه 23 دی 1392 ساعت: 17:51

خدایا..... 

یاریم کن نگاهم....... در افق این فضای مجازی........ جز برای تو...... نبیند

و انگشتانم ......... جز برای تو ....... کلیدی را فشار ندهند... 

 

zamene aho...
ما را در سایت zamene aho دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mina-azadbakht mina13 بازدید : 306 تاريخ : دوشنبه 23 دی 1392 ساعت: 18:45